چند بار تا به حال این خوشی ناگهانی برایم پیش آمده که هی، هنوز دارم در تهران زندگی میکنم.» مثل آن افسانههای قدیمی دربارهی کسی که هرروز احتمال مرگش را میدهد و هر صبح سرخوش است که هنوز زنده است.
این تاریخ آخر، گرچه با کمی تأخیر، همین حس را ایجاد کرد. اول عصبانی بودم، آن هم بعد از آن تعلیق و اضطراب، از اینکه چیزی انقدر بیمعنی مانع درسخواندنم شده. حالا اما دوباره برگشتهام به خوشی در تهران بودن. البته یکدست نیست، بالا و پایین دارد.
نگرانیام را هلیدم که شدید بشود و با دوستانی دربارهی حالِ حاضرم حرف زدم. دربارهی اضطراب قبلی و عصبانیت بعدی و حس شدید این روزها که فکر میکنم باید کار جدیای بکنم، چیزی از جنس خواندن به قصد نوشتن تا این روزها آرامتر بگذرد.
من بلدم که خوش بگذرانم، خصوصاً بلدم که از زندگیام در تهران لذت ببرم. مسئلهام این چند روز این نبود که راهی پیدا کنم برای تحمل کردن زندگی معلق ادامه پیدا کرده در این شهر. اصرار داشتم/دارم که این مدت انتظارِ تمدیدشده برای شروع درس (هرقدر هم طول بکشد) کاری کنم بیش از خوشگذراندن؛ و ترجمه و تدریس دبیرستان برای من جزو خوشگذرانیهاست نه کاری جدی.
با چند نفر حرف زدم تا امروز که به ب» رسیدم. بیش از دوسال است که ابا دارم از اینکه در چالههای روزمرگیام صدایش کنم. انقدر که حس میکنم سرشلوغ است و عادلانه نیست که من هم به ذهنمشغولیاش اضافه کنم. اما به نظرم به موقع به خودم هشدار دادم و زمانی صدایش کردم که برای دوستیمان ضروری بود. همهی صحبتها و فکرهای این چند روز مگر با حرف زدن با ب» کامل نمیشد. دقیقاً نیاز به نوع دوستی و توجه او داشتم و نوعی که مرا میشناسد و این سالها دیده و همفکری معمولمان. نتیجهی حرف زدن با ب» سروشکل دادن به ایدهی خامی بود که برای انجام فعالیتی شخصی داشتم. مثل اغلب اوقات، با وجود نزدیک نبود حوزههای علاقه و کارمان، نوع درکش از رابطهی من و زندگی حرفهای، کمک کرد که ایدهی خامم چکش بخورد و بدل به کاری قابل پیگیری شود.
چیزهایی هست که باید دربارهاش بنویسم، از جمله احساس ناامنی در دوستی و حساسیت فوقالعادهای که گاهی پدید میآید. این بار ولی دربارهی خودم نیست. بلکه فکر میکنم من امنم و آرام، نگران دیگریام که ناآرامیاش را هیچطور دیگری نمیتوانم تفسیر کنم مگر اینکه بگویم از سر احساس عدم امنیتی است که البته نمیدانم از کجا میآید. همین که دربارهی دیگری است نوشتنش را به تأخیر میاندازد.
پراکندگیها با خطی نه کاملاً نامرئی
کنم ,دربارهی ,میکنم ,حرف ,ب» ,حس ,است که ,در تهران ,دوستی و ,بلدم که ,زدن با
درباره این سایت