سعی میکنم فکرهای پراکنده را اینجا بنویسم، شاید از هجوم درهم چندروزهشان خلاص شوم. جمعه عصر بود که روایات مربوط به سریالی را خواندم، دربارهٔ کسی که تاحدی میشناختم، نه زیاد، در حد چند مکالمه در دانشکده و برخی دوستان مشترک. برخی از کسانی که روایتشان از را نوشته بودند را هم میشناختم، برخی را از دور، برخی را از کمی نزدیکتر. در این میان روایات دیگری هم بود، در مورد آزارگران و مان دیگر که راوی برخی از آنها را میشناختم. پراکندگیها با خطی نه کاملاً نامرئی
روزگار خوش، با نظری به پس و پیش
وبلاگ آینه نیست، حتی اگر روزمرهنویسی باشد
هم ,میشناختم، , ,روایات ,دور، ,کمی ,را از ,برخی از ,برخی را ,میشناختم، برخی ,از دور،
درباره این سایت